مادر شهيد «پرويز ستاري» نخستين شهيد انقلاب فرهنگي گفت: شهيد ستاري بر اين اعتقاد بود که "هر که جز مسير راستين امام خميني (ره) راه ديگري انتخاب کند، بايد کنار برود ".<BR>

به گزارش مشرق، بتول سرحدي در گفت‌وگو با فارس در خصوص شهيد «پرويز ستاري» نخستين شهيد انقلاب فرهنگي اظهار داشت: پرويز در سال 1338 در "سُنقر " کرمانشاه به دنيا آمد؛ از آنجا که تربيت فرزند را امري دشوار مي‌دانم بعد از تولد فرزندانم، آنها را به خداوند ‌سپردم و از او خواستم آنها "حسيني " زندگي کنند و خداوند را شاکرم که بعد از شهادت پرويز، 3 فرزند ديگرم زير پرچم امام حسين (ع) و در خدمت انقلاب اسلامي هستند.

*به ديدار امام که رفت گفت "دستم متبرک شد "

وي ادامه داد: تمام کساني که به مقام شهادت دست يافتند از بهترين‌ها بودند؛ شهيد پرويز بسيار مؤمن بود و نماز و روزه‌اش قضا نشد؛ حساسيت خاصي نسبت به غيبت کردن داشت و دائماً اين موضوع را تذکر مي‌داد؛ وي علاقه زيادي به امام خميني (ره) داشت و به فرمان ايشان در تمام راهپيمايي‌ها و تظاهراتي که عليه رژيم پهلوي برپا مي‌شَد، حضور ‌پيدا مي‌کرد.
مادر شهيد «پرويز ستاري» بيان کرد: وي قبل از انقلاب به نيروهاي ژاندارمري پيوست که در همان زمان نيز گوش به فرمان ولي‌فقيه بود و در راهپيمايي‌ها شرکت مي‌کرد؛ پس از پيروزي انقلاب اسلامي، او با نيروهاي ژاندارمري به ديدار امام خميني (ره) رفت و در اين ديدار با دستش، پاي مبارک امام را زيارت کرد؛ وقتي به منزل آمد با اشتياق بسياري به ما ‌گفت «دستم متبرک شده است».
وي يادآور شد: او در تمام مأموريت‌هاي محوله شرکت ‌کرد؛ اوايل انقلاب، منافقان و ضدانقلاب هر روز توطئه‌اي جديد داشتند و شهيد گاهي شب‌ها در خيابان‌ها به گشت‌زني مي‌پرداخت؛ يکبار به او ‌گفتم «مواظب خودت باش مبادا از پشت حمله کنند و با سلاحي به سرت بزنند» او ‌گفت «مادر من! اين قدر فکر اين چيزها را نکن، نگران نباش، اگر من را بزنند فلج نمي‌شوم، شهيد مي‌شوم» بعد براي اينکه دلم را آرام کند و اين حرفش را زياد جدي نگيرم، محسن فرزند کوچکترم را روي دوشش ‌گذاشت و با خنده گفت «آن وقت به شما مي‌گويند مادر شهيد پرويز ستاري».

* براي جبهه رفتن بي‌تاب بود

سرحدي اضافه کرد: در اوايل انقلاب و درگيري‌هاي کردستان، شهيد پرويز خيلي ناراحت بود و مي‌گفت «بني‌صدر اعلام نمي‌کند و نمي‌گويد در مرزها چه خبر است و چقدر از مردم و پاسداران شهيد و دستگير مي‌شوند؛ من مي‌خواهم به جبهه بروم».
همان روز به بازار رفت و حدود 6 متر پارچه گرفت تا برايش 2 دست لباس سربازي بدوزند؛ مي‌خواست به غرب اعزام شود؛ حتي لباس‌هايش را براي دوختن به خياط داد اما در همين ايام درگيري در دانشکده تربيت معلم تهران رخ داد که موجب شد پرويز در حالي که 21 سال بيشتر نداشت به شهادت برسد و ديگر نتوانست با آن لباس‌ها به کردستان برود.
وي گفت: شهيد بر اين اعتقاد بود، "هر کسي که جز مسير راستين امام خميني (ره) راه ديگري انتخاب کند بايد کنار برود "؛ او به شهيدان بهشتي و طالقاني علاقه زيادي داشت و به خاطر اينکه هميشه در مسجد «پاچنار» رفت و آمد مي‌کرد، بيشتر با افراد مسن در ارتباط بود؛ شهيد ستاري اهل مطالعه بود و علاوه بر کتاب‌هاي درسش براي اخذ ديپلم، کتاب‌هاي شهيد مطهري را با علاقه مي‌خواند.

* در دانشگاه تهران را به روي مردم گشود و با تير منافقين در خون خود غلتيد

مادر شهيد «پرويز ستاري» خاطرنشان کرد: پرويز چند روز پيش از شهادتش به زيارت حضرت علي‌بن‌موسي‌الرضا (ع) رفت؛ بعد از بازگشت به من گفت «مادر! براي تو يک سوغاتي آوردم» و بسته‌اي را به من داد؛ آن را که باز کردم ديدم قاب عکسي از خودش است؛ جريان را پرسيدم و او گفت «اگر من شهيد شدم اين عکس را سر مزارم بگذاريد» به او گفتم «اين چه حرفي است که مي‌زني؟» گفت‌ «مسلماني اين است که هميشه به ياد مرگ باشي»؛ پس از شهادتش آن قاب عکس را بر سر مزارش گذاشتيم؛ دو روز بعد وقتي به سر مزارش رفتيم، ديديم قاب عکسش به زمين افتاده و شکسته است. وقتي آن را بلند کرديم، متوجه شديم پرويز وصيتنامه‌اش را پشت قاب عکس قرار داده است که در آن به پيروي از امام خميني (ره) و حضور در جبهه تأکيد کرده بود.
سرحدي اضافه کرد: شهيد پرويز در تمام نمازهاي جمعه حضور پيدا مي‌کرد و وقتي امام خميني (ره) دستور انقلاب فرهنگي در دانشگاه‌ها را صادر کردند، روز جمعه 29 فروردين در حالي که مردم پشت در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا به دانشگاه بروند، شهيد پرويز براي بازکردن در دانشگاه تهران، از در بالا رفت و در را به روي مردم گشود؛ در همين حين مجاهدين خلق با تيراندازي به ناحيه سر او را به شهادت رساندند.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس